جدول جو
جدول جو

معنی تجه ما - جستجوی لغت در جدول جو

تجه ما
اول هر ماه که در باور عوام انجام بعضی از کارها در این روز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجهم
تصویر تجهم
رو ترش کردن، اخم، چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو می افتد، عبوس، سخت رویی، ترش رویی، تندرویی، عبس
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
روی ترش کردن. (تاج المصادر بیهقی). ناخوش آمدن. (زوزنی). ترشرویی کردن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناخوش کردن و ترشرویی کردن با کسی. (آنندراج) : تجهمه و تجهم له ، استقبله بوجه کریه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) : الدهر یتجهم الکرام، به آرزوی خود نرسیدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُجْ جَ)
آشی که با گیاه مجه سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به مجه و مچه وا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ هَِ)
تحت القوه و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج) :
زهر مار است باده در ناهار
ته پا تا نباشد آب مخور.
باقر کاشی (از آنندراج).
بده باده کآن هست اصل معاش
ته پا اگر هم نباشد مباش.
؟ (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بزرگی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعظم. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغطرس. (اقرب الموارد) ، تجهضم الفحل علی اقرانه، ای علاهم بکلکله. (منتهی الارب) (قطر المحیط). بلند شدن فحل بر کلکل ماده
لغت نامه دهخدا
(بُ)
چیزی که هرچه ته خود داشته باشد بنماید. (آنندراج). هر چیز صافی که ته آن نمایان باشد مانند جوی آب. (ناظم الاطباء) :
ازخشن پوشی برون آورد فیض گلخنم
تن قبای ته نما اکنون ز خاکستر گرفت.
کلیم (از آنندراج).
این مقام از بسکه نورانی سرشک افتاده است
خاک آن مانند آب صاف باشد ته نما.
شفیع اثر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تجهم
تصویر تجهم
ترشروئی
فرهنگ لغت هوشیار
ناز نازی، فردی که در مقابل بیماری های آسیب پذیر باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از تو
فرهنگ گویش مازندرانی
فدای تو به قربانت
فرهنگ گویش مازندرانی
نوجوان
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع سرگرمی ها و بازی های بومیدر این بازی بازیکنان از
فرهنگ گویش مازندرانی
راه باریک و تنگی که در مراتع سنگلاخ وجود دارد و احشام به
فرهنگ گویش مازندرانی
تنومند
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی شبیه اسفناج که در آش ریزند، گیاه سلف
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ مخصوص تله ی پرندگان که از دم اسب بافته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو تازه زاییده، ترکه ای برای شکار پرندگان که در زمین تعبیه شود، چوب اصلی
فرهنگ گویش مازندرانی
زیر آب شیراوانی، زیرشیروانی
فرهنگ گویش مازندرانی
نوع ماهی کوچک و پهن در آب بندان ها
فرهنگ گویش مازندرانی
نام منطقه ای در بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نهری که از رود هراز آمل منشعب می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
ماستی که خوب مایع نگرفته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی