روی ترش کردن. (تاج المصادر بیهقی). ناخوش آمدن. (زوزنی). ترشرویی کردن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناخوش کردن و ترشرویی کردن با کسی. (آنندراج) : تجهمه و تجهم له ، استقبله بوجه کریه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) : الدهر یتجهم الکرام، به آرزوی خود نرسیدن. (اقرب الموارد)
روی ترش کردن. (تاج المصادر بیهقی). ناخوش آمدن. (زوزنی). ترشرویی کردن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناخوش کردن و ترشرویی کردن با کسی. (آنندراج) : تجهمه ُ و تجهم له ُ، استقبله ُ بوجه کریه. (قطر المحیط) (اقرب الموارد) : الدهر یتجهم الکرام، به آرزوی خود نرسیدن. (اقرب الموارد)
تحت القوه و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج) : زهر مار است باده در ناهار ته پا تا نباشد آب مخور. باقر کاشی (از آنندراج). بده باده کآن هست اصل معاش ته پا اگر هم نباشد مباش. ؟ (ایضاً)
تحت القوه و تحت الماء و تحت الشراب نیز گویند. و چیزی اندک که بدان ناشتا بشکنند. (آنندراج) : زهر مار است باده در ناهار ته پا تا نباشد آب مخور. باقر کاشی (از آنندراج). بده باده کآن هست اصل معاش ته پا اگر هم نباشد مباش. ؟ (ایضاً)
چیزی که هرچه ته خود داشته باشد بنماید. (آنندراج). هر چیز صافی که ته آن نمایان باشد مانند جوی آب. (ناظم الاطباء) : ازخشن پوشی برون آورد فیض گلخنم تن قبای ته نما اکنون ز خاکستر گرفت. کلیم (از آنندراج). این مقام از بسکه نورانی سرشک افتاده است خاک آن مانند آب صاف باشد ته نما. شفیع اثر (از آنندراج)
چیزی که هرچه ته خود داشته باشد بنماید. (آنندراج). هر چیز صافی که ته آن نمایان باشد مانند جوی آب. (ناظم الاطباء) : ازخشن پوشی برون آورد فیض گلخنم تن قبای ته نما اکنون ز خاکستر گرفت. کلیم (از آنندراج). این مقام از بسکه نورانی سرشک افتاده است خاک آن مانند آب صاف باشد ته نما. شفیع اثر (از آنندراج)